نميدانم دراين زمانه عشق راچگونه معني ميکنن نمي دانم چراهمه انقدمغرورشده اندبا گفتن يک کلمه ي ببخشيد همه چيزدرست ميشود

دیگه از تمام دیالوگ های عاشقانه خسته شدم …
دلم فقط یه سلام ، یه دوستت دارم خشک و خالی از لبانی با صداقت میخواد !

عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا
شوخی بود !
حالا… تو بی تقصیری! خدای تو هم بی تقصیر است!
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم…!

دوستــღــش دارم . . .

بزرگیــــش را ...

سکوتــــش را ...

عظمتـــش را ...

اُبهتـــــش را ...

تنهاییـــش را ...

حکمتــش را ...

صبــــرش را ...

و ...

بودنـــش عادتیست، مثل نفــس کشیــدن ! . . .

خــــــღـــــــدا را می گویم...

در وجـــود هــــر زن

دخـتـربـچـه ای چــهارسـالـه بـبـیـن


کـه از تـو فـقـطــ مـــــهـربـانـی و تـوجـه مـی خـواهـد ،


در آغـوشـش بـگـیـر ، نـوازشـش کـن ...


خـیـالـش را راحـت کـن کـه هـسـتـی ، جـایـی نـمـی روی ،

طـوری رفـتـار کـن کـه اطـمـیـنـان حـاصـل کـنـد

زن هـای دیـگـر بـرایـت مـــــــهـم نـیـسـتـنـد !!


وقـتـی بـا نـگـرانـی مـسـیـر نـگـاهـت را دنـبـال مـی کـنـد

بـرگـرد و بـه لـبـخـنـدی مــهـمـانـش کـن و بـگـو :

" مـن فـقـط تــــــو را مـی بـیـنـم "

لمس کن نوشته هایی را که برایت مینویسم
تا بفهمی وبدانی که جایت چقد خالیست

تا بدانی نبودنت ازارم میدهد

لمس کن نوشته هایم را

لمس کن نوشته هایم را

که لمس ناشدنی وعریان

که از قلبم بر قلمو کاغذ میچکد

لمس کن گونه هایم را که پر اشک است و پر شیار

لمس کن لحظه هایم را که تو میدانی چگونه ام

وچگونه عاشقت

لمس کن این با تو نبودن ها را لمس کن

که چگونه میگذرد احوالم چگونه در نبودنت عمری دل به حسرت ها دادم

ودر غمه از دست دادنت دیوانه

ای وای چه اشتباهی که تو را از دست دادم و نمیدانم زمان جبرانش میکند یا نه

عشقه کودکیم که پاک ترین عشق بودی ومن رهایت کردم

بی ان که به دانم چه کردم

چشمهایم را بستم وندیدمت که چه کردم

با قلبه تو چه کردم

اما بدان زمان تو را از دله من نبرد ونکشت

من انچنانم که تو ندانی

لمس میکنی ایا وجودم را

من سر بر زانویه پر مهرت نهادم مرا نران

که این لیلایه کوچک جوانی شده

عشق را میفهمد جنون را میفهمد

حال که در کنارت هستم

نمیگذارم عشقت از وجودم جدا شود

می خواهمت اولین عشق می خواهمت عشقه کودکی

حال ده سال تو را از دل نراندم تو در قلبه خسته ام جا داری تا ابد

یادت باشه.....دلت که شکست سرت رابگیری بالا تلافی نکن فریادنزن شرمگین نباش...حواست باشه:دل شکسته گوشهایش تیزه است .مبادا که دل ودست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آروزویت بود.....

مترسک را دار زدند به جرم دوستی با برنده که مبادا تاراج مزرعه ای را به بوسه ای فروخته باشد ...راست میگفت سهراب "اینجا قحطی عاطفه است"

تک پر کسی نباش که دم پر همس...!!!

عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند

هر داغی یک روز سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود

میان مرغان مهاجر ، آنکه در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد اما او دلبسته ترین است !

دختر کبریت فروش را یادت هست ؟
او کبریت را پشت به پشت روشن میکرد ، من اما سیگارم را …
من و او هر دو دنبال خاطره هاییم …
او از سردی هوا مرد اما من طولی نمیکشد … نگران نباش ؛ همه وجودم سردی هوای توست !

" دوستت دارم" را برای هر دویمان فرستادی


هم من هم او


خیانت می کردی یا عدالت؟

امشب انگار قرص هایم آلزایمر گرفته اند...


لعنتی ها یادشان رفته است خواب آورند.....


نه یاد آور....

چگونه بگویم که توعشق منی
زندگی وهستی و نفس منی
چگونه بگویم که باورم کنی
من بدون تو به بهشت هم نمیروم
بامن بیا
باهم به دیارخوشبختی سری بزنیم ....

درکودکی درکدام بازی راهت نداده اند

که امروز اینقدر دیوانه وار. .

تشنه ی بازی کردن باآدم هایی؟!!

کاش میشد هیچکس تنها نبود

کاش میشد دیدنت رویا نبود

گفته بودی باتو میمانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دستهای تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا میرسی

کاش روز دیدنت فردا نبود …

دلم برای یواشکی هایمان تنگ شده..!!!

یواشکی حرف زدن شبونه تا صبح!!

برای بوسه های پشت گوشی!!

ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﮔﻔتن دوستت دارم!!.

سیگار چہ زیبا ڪاґ میـﬤهـﬤ…

او تا صبح پیراهـטּ سفیـﬤش را برایـґ میسوزانـﬤ

و مـטּ از لبانش بوسہ ها میگیرґ

چہ لذتے میبرґ از ایـטּ همخوابے

او از جاטּ مایہ میگذارﬤ

و مـטּ از عمر

رسم دوستی من مثل نان نیست که گرمش سر سفره دل باشد و بیاتش سهم نمکی.............
چه گرمی حضورت و چه سردی نبودنت را دوست دارم.............

ادم‌ها شما را به خدا

اگر قصد عاشقی دارید

عاشق همان شوید که هست

نه عاشق بتی که قرار است از او بسازید . . .

اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم … حقمان است اگر بیدل و تنها ماندیم … هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم … روشنی هست خدا هست فقط ما کوریم

از بهار پرسيدم عشق يعني چه ؟ گفت تازه شكفته ام هنوز نميدانم از تابستان پرسيدم عشق يعني چه ؟ گفت درگرماي وجودش غرقم نميدانم از پاييز پرسيدم عشق يعني چه ؟ گفت در هزار رنگ آن باخته ام نميدانم از زمستان پرسيدم عشق يعني چه ؟ گفت سرد است و بي رنگ

عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي است که مجبوري آخرش را با جدايي به سرانجام برساني عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن يک همراه واقعيست که در سخت ترين شرايط همدم تو باشد عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه به دست فراموشي سپردن قشنگ ترين احساس زندگي است عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه يخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست

عشق کودکانه از اين اصل پيروي مي کند که: (( من دوست دارم چون دوستم دارند.)) عشق پخته و کامل از اين اصل که: (( مرا دوست دارند، چون دوستشان دارم.)) عشق نا بالغ مي گويد: (( من تو را دوست دارم چون به تو نيازمندم .)) عشق رشد يافته مي گويد: (( من به تو نيازمندم چون دوستت دارم)

زندگي اجبار است/ مرگ انتظار است/ عشق يك بار است/ فكر تو تكرار است/ جدائي دشواراست 

كاش گناهي كنم كه مجازاتش تبعيد به قلب تو باشد

درد دارد
وقتی مـی رود
و هـمه می گویند
دوستت نداشـت
و تو نمـی توانی ثابت کنی
که هرشـب
با عاشقانـه هایش

خوابـت می کرد...

چشــــمــ هــــایـــــمـ را بـــــهـ بیمـــــــارستـــــانــ مــــیبـــــــــرمـ

نمیــــــدانـــــمــ چـــــهـ مـــــــرگـشـــــــانـ شــــــــدهـ

شبهـــــــــا جـــــــایشــــــــانـ را خیــــــسـ میکننــــــــد

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...
غصه هایت برای من ...
همه بغضها و اشكهایت برای من ..
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم ...

♥♥♥♥♥♥♥♥♥

پرسید: کدام راه نزدیک تر است؟؟؟

!! گفتم: به کجا؟؟

... گفت:منزلگه دوست

گفتم: تو مگر فاصله ای میبینی !!

بین آنکس که دلت خانه اوست؟؟